مليسانفس مامان وبابامليسانفس مامان وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

ملیسا دختر دوست داشتني مامان

خاطرات دیماه

سلام به دختر شیرین زبونم سریع بریم سر وقت خاطراتت: 29 آذر ماه تهران زلزله اومد خداروشکر تو خواب بودی ومتوجه نشدی سریع یه پتو دورت پیچیدم و با حمید رفتیم توی کوچه که وقتی چشم باز کردی دیدی توی کوچه هستیم لج گرفتی بریم خونه امون من خوابم میاد که بعداز یک ربع برگشتیم داخل ساختمون وتو دوباره خوابیدی حمید گفت توهم بخواب من بیدارمیمونم وتا ساعت 4:30 صبح بیدار بود که اگه خدایی نکرده زلزله اومد بیدارمون کنه که خداروشکر ختم بخیر شد وزلزله نیومد وچون فرداش را تعطیل کرده بودند حمید رفت بازار به دنبال پنگه صورتی چون زمستون بود هیچ کدوم از اسباب بازی فروشیها نداشتند خلاصه پنج شنبه صبح بعد کلی گشتن توی بازار حمید زنگ زد با خوشحالی گفت موفق شدم پی...
26 دی 1396
1